و تو رفتی و هنوز خش خش گام تو تکرار کنان می دهد آزارم و من اندیشه کنان فکر این پندارم..... این روزها روزای بدی ه دوستایی که بهشون عادت کرده بودم با وجود این که از من کوچکترند دارت می رن از خوابگاه من حالم گرفته و مدام با خودم همین شعری و که نوشتی زمزمه می کردم اما نمی تونستم خوب به خاطر بیارمش خوشحالم که سلطون ابراهیم زود مرادم و داد
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
با سلام
سلام. ببینم خاله لب تابتو چند می فروشی ؟
تو خریدار نیستی...وگرنه من که همش میگم ارزون میفروشم!!
من هم قیصر امین پور را دوست دارم خدایش بیامرزد.
و تو رفتی و هنوز خش خش گام تو تکرار کنان می دهد آزارم و من
اندیشه کنان فکر این پندارم.....
این روزها روزای بدی ه دوستایی که بهشون عادت کرده بودم با وجود این که از من کوچکترند دارت می رن از خوابگاه من حالم گرفته و مدام با خودم همین شعری و که نوشتی زمزمه می کردم اما نمی تونستم خوب به خاطر بیارمش
خوشحالم که سلطون ابراهیم زود مرادم و داد