چند روز پیش آیدین اومد خونمون. هلیا هم اینجا بود. هلیا به آیدین میگه آلو چون اول اسمش آ داره و آیدینم به هلیا میگه هلو چون اولش ه داره. حدود یه ربع هی به هم گفتن: آلو .... هلو ...بازی لوسی بود ولی به خودشون خوش میگذشت. بعد که یه عالمه با هم کل کل کردن حوصله اشون سر رفت و تصمیم گرفتن منم بازی بدن که بیشتر بهشون خوش بگذره. .هلیا به من گفت: تو نارگیل هستی! خیلی هم جدی گفت. چون این هلیا خانوم ما حرفش فصل الخطابه و کسی رو حرفش حرف نمیزنه. گفتم نارگیل دوس ندارم. یکم فکر کرد و گفت: پس نارنگی!..گفتم: نارنگی هم دوس ندارم ..میشه بذاری نارنج، هم ن داره هم ج مثل اسمم؟ گفت: نخیر! و به بازیش ادامه داد...خلاصه از ما اصرار و از او انکار. کلی خواهش کردم تا قبول کرد و در عوضش تا شب باید در نقش دختر هلیا، خواهر کوچکترش، مریض خانوم دکتر، مشتری آرایشگاه،شاگرد تنبل کلاس، مادر شاگرد تنبل، زلزله زده، اسیر جنگی و .... بازی میکردم.
حالا که تصمیم گرفتم وبلاگ بسازم و مونده بودم اسمشو چی بذارم یاد اسم نارنج افتادم که هم توش ن داره هم ج و هم ترشه و هم خوشبو.
هورااااااااااااااااااااا
سلام نارنج . خوش آمدی
این که دست گرمی باشه بعدش چی میشه!سلام خوش امدی مهربان
مبارکه نارنج جونم.
با اجازه لینکت کردم
سبز و بر قرار باشی
مرسی فرزانه جان..
خدا رو شکر هلیا به همینا بسنده کرد !
نارنج! یاد بوش افتاد D:
با تاخیر بسی فراوان تبریک